هر چیز در زندگی بهایی دارد؛ این آن چیزی است که مبارزین روشنایی می کوشند بیاموزند.
لحظاتی هست که جز غم و رنج چیزی رخ نمی دهد و نمی توانیم از آن دوری کنیم. تنها زمانی دلیلش را می فهمیم که بر آن غلبه کرده باشیم.
پیچ و خم ها برای کاروان اهمیت ندارد، چون هدف همواره ثابت است.
هرگز نمی توانیم درباره زندگی دیگران قضاوت کنیم، چون هر کس رنجها و درماندگی های خودش را دارد.
تنها ترس ما این است که آنچه را داریم از دست بدهیم، خواه زندگیمان باشد و خواه مزارعمان. این ترس زمانی از بین می رود که بفهمیم داستان زندگی ما و داستان جهان، هر دو را یک دست مشترک رقم زده است.
اگر تو به حال توجه کنی، آن را بهتر خواهی کرد و اگر حال را بهتر کنی، آنچه از پس آن می آید بهتر خواهد شد.
کسی که به صحرا می رود نمی تواند عقب گرد کند و هنگامی که نمی شود به عقب بازگشت، فقط باید در جستجوی بهترین راه برای پیش رفتن بود.
نیک بختی را می توان در یک شن ساده ی صحرا یافت. چون یک دانه ی شن، یک لحظه از آفرینش است و جهان برای آفریدن آن میلیونها سال وقت گذاشته است.
چشم ها، قدرت روح را نشان می دهند.
تنها یک چیز هست که برآورده شدن رویایی را ناممکن می سازد و آن، ترس از شکست است.
وقتی انسان دوست می دارد، می تواند جزیی از آفرینش باشد.
عشق، آن چیزی است که “روح جهان” را وادار به دگرگونی و تکامل می کند.
زمینی که روی آن زندگی می کنیم بهتر خواهد شد اگر ما بهتر باشیم و بدتر خواهد شد اگر ما بدتر باشیم.
غرور میتواند برانگیزاننده ی خوبی باشد. پول نیز میتواند، ولی هرگز نباید آنها را هدف بدانیم.